per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
7
17
10.22038/jpsr.2020.44652.2045
15212
Original Article
مقایسه تاثیر تمرینات باراسل و پیلاتس بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به کمر درد مزمن
Comparison of the Effect of Barreausol and Pilates Exercises on Quality of Life of Women with Chronic Low Back Pain
مارال امینی
maral.am28@gmail.com
1
غلامعلی قاسمی
gh.ghasemi@yahoo.com
2
کارشناسی ارشد، گروه آسیب شناسی ورزشی و حرکات اصلاحی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان (خوراسگان)، اصفهان، ایران
دانشیار گروه آسیب شناسی ورزشی و حرکات اصلاحی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
هدف: کمردرد یکی از شایع ترین و پرهزینه ترین مشکلات طبی و علت اصلی غیبت از کار است که به عنوان یک مشکل عمومی در جوامع امروزی مطرح و شیوع و هزینه درمان آن در حال افزایش و باعث کاهش کیفیت زندگی افراد شده است. روش های متعددی برای بهبود کمردرد و کیفیت زندگی در افراد مبتلا به کمر درد مزمن وجود دارد ولی دستیابی به روشی مناسب، مفید و کم هزینه نیاز امروز جوامع است. بنابراین هدف از انجام تحقیق حاضر مقایسه تاثیر تمرینات باراسل و پیلاتس بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به کمر درد مزمن بود. روش بررسی: آزمودنی های این تحقیق 30 بیمار زن مبتلا به کمر درد مزمن بودند که به صورت هدفمند و در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه 10 نفره، گروه مداخله باراسل (دامنه سنی7±42 سال، قد8 ±160 سانتی متر و وزن 5/5 ± 62 کیلوگرم) و گروه پیلاتس (دامنه سنی5± 42/5 سال، قد 10 ± 159 سانتی متر و وزن 6 ± 61 کیلوگرم) و گروه کنترل (دامنه سنی 6 ± 42 سال، قد 11 ± 161 سانتیمتر و وزن 7 ± 59/5 کیلوگرم) قرار گرفتند. آزمودنی های گروه های مداخله به مدت 8 هفته و هر هفته سه جلسه 60 دقیقه ای تمرینات را انجام دادند اما گروه کنترل در طی این مدت زمان در هیچ گونه فعالیت درمانی شرکت نداشته و به فعالیت های عادی روزانه مشغول بودند. کیفیت زندگی آزمودنی ها با استفاده از پرسشنامه SF36 قبل و بعد هشت هقته مورد ارزیابی قرار گرفت. جهت تجزیه و تحلیل گروه های مورد مطالعه از روش آمار استنباطی تحلیل واریانس برای داده های تکراری (ANOVA) استفاده شد (0/05≥p). یافته ها: یافته های ﭘﮊوهش حاضر نشان داد که هر دو روش مداخله ای بکار گرفته شده، به طور معناداری باعث ارتقاء کیفیت زندگی زنان مبتلا به کمردرد مزمن شد (0/05≥p). اما در گروه کنترل تفاوت معناداری مشاهده نشد (0/05<p). در مجموع تفاوت معناداری بین گروه های تجربی و کنترل مشاهده شد (0/05≥p). همچنین یافته ها تفاوت معناداری را بین دو روش تمرینی تحقیق نشان ندادند (0/05<p). نتیجه گیری: با توجه به یافته های تحقیق حاضر به نظر می رسد تمرین های باراسل و پیلاتس می توانند موجب بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلا به کمر درد مزمن گردد لذا احتمالا می تواند به عنوان یک مدالیته مفید برای توانبخشی و بالا بردن کیفیت زندگی زنان مبتلا به کمردرد مزمن توصیه شود.
Purpose: Low back pain is one of the most common and costly medical problems and the main cause of absenteeism which is a common problem in today's society. The prevalence and cost of treatment is increasing significantly. There are many ways to treat low back pain but a convenient, useful and low cost method is the main need of today's societies. Therefore, the purpose of the present study was to compare the effect of Barreausol and Pilates exercises on quality of life in women with chronic low back pain. Methods: Thirty patients with chronic back pain were selected and randomly allocated into three 10-patients groups Barreausol (average age of 42 ± 7 years, height 160 ± 8 cm, and weight 62 ± 5.5 kg) Pilates (average age of 42.5 ± 5 years, height 159 ± 10 cm, and weight 61 ± 6 kg) control (average age of 42 ± 6 years, height 161 ± 11 cm, and weight 59.5 ± 7 kg).Subjects in the intervention group performed three 60-minute sessions each week for 8 weeks, but the control group did not participate in any of the therapeutic activities during this time and were only engaged in daily activities Subjects' quality of life was assessed using SF36 questionnaire before and after eight weeks. Inferential statistics analysis of variance for repeated data (ANOVA) was used to analyze the groups (p≤0.05). Results: The findings of the present study showed that both of the intervention methods significantly improved the quality of life of women with chronic low back pain (p≤0.05). However, in the control group no significant difference was observed (p>0.05). Overall, there was a significant difference between the experimental and control groups (p≤0.05). The results also showed no significant difference between the two training methods (p>0.05). Conclusion: Based on the findings of this study it can be concluded that Barreausol exercises and Pilates exercises can improve the quality of life and adverse effects of women with chronic low back pain so it can be definitely recommended as a suitable medicine for the treatment of chronic low back pain.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15212_5edfdb9770869e99ca505cb19a759a0c.pdf
باراسل
پیلاتس
کیفیت زندگی
کمر درد مزمن
Barreausol
Pilates
Quality of life
chronic low back pain
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
18
31
10.22038/jpsr.2020.42394.2000
15217
Original Article
بررسی مشابهت قاعده وتقارن محورهای آستیگماتیسم درافراد کاندید جراحی عیوب انکساری
Rule similarity and symmetry patterns of astigmatism axes in refractive surgery candidate
مازیار یلمه ها
maziar.optometrist@gmail.com
1
عسگر دوستدار
asgar_doostdar@yahoo.com
2
حسن سوری
hassan.soori@yahoo.com
3
امیر اسهرلوس
asharlous.a@iums.ac.ir
4
پیام نبوتی
nabovatipayam@yahoo.com
5
عباسعلی یکتا
yektaa@mums.ac.ir
6
مژگان پاکبین
mpopto@yahoo.com
7
مهدی خبازخوب
khabazkhoob@yahoo.com
8
مرکز تحقیقات علوم توانبخشی، گروه اپتومتری، دانشکده علوم توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران
مرکز تحقیقات علوم توانبخشی، گروه اپتومتری، دانشکده علوم توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران
مرکز تحقیقات علوم توانبخشی، گروه اپتومتری، دانشکده علوم توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران
مرکز تحقیقات علوم توانبخشی، گروه اپتومتری، دانشکده علوم توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران
مرکز تحقیقات علوم توانبخشی، گروه اپتومتری، دانشکده علوم توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران
مرکز تحقیقات عیوب انکساری، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
مرکز تحقیقات اپیدمیولوژی بیماری های چشم، بیمارستان چشم پزشکی نور، تهران، ایران
مرکز تحقیقات اپیدمیولوژی بیماری های چشم، بیمارستان چشم پزشکی نور، تهران، ایران
هدف: تعیین وضعیت تشابه و تقارن محورهای آستیگماتیسم دوچشمی در بیمارانی کهکاندید جراحی انکساری می باشند. روش بررسی: این مطالعه به صورت مقطعی مبتنی برجمعیت بر روی داده های سال های 2016-2015 انجام شد. پروندههای بالینی در برگیرنده معاینات کامل چشمی بیماران شامل، اندازهگیری حدت بینایی، اطلاعات آبجکتیو و سابجکتیو رفرکشن، بایومیکروسکوپی، فاندوسکوپی و تصاویر توپوگرافیک قرنیه بود. شاخص هایکلینیکی و دموگرافیک از قبیل، مقادیر عیب انکساری (اسفروسیلندر)، محور سیلندر، از پرونده های بیماران استخراج و ثبت گردید. در این مطالعه رفرکشن به صورت سیلندر منفی ثبت شد و وجود مقادیر اسفر دوربینی و نزدیک بینی بیشتر از 50/0 دیوپتر و مقادیر آستیگماتیسم کمتر از 1 دیوپتر معیار خروج برای این مطالعه در نظر گرفته شد. یافته ها: بعد از اعمال معیارهای خروج، داده های 2196 فرد مبتلا به آستیگماتیسم مورد آنالیز قرار گرفت در جمعیت مورد مطالعه 95/9 % بیماران ایزورول آستیگماتیسم و 4/1% آنیزورول بودند. شیوع ایزورول و آنیزورول از نظر جنسیت (0/204=p) و سن (0/244=p) مشابه بود. افزایش مقدار آستیگماتیسم با افزایش شیوع ایزورول وکاهش آنیزورول همراه بود (0/012=p). شیوع WW (With the rule-With the rule)، AA (Against the rule-Against the rule)،OO (Oblique-Oblique) به ترتیب 75/8%، 19%، 1/1% و شیوع WA (With the rule-Against the rule)، WO (With the rule-Oblique)، AO (Against the rule-Oblique) نیز بهترتیب 0/6%، 2/5%، 1% گزارششد. از نظر تقارن محورهای آستیگماتیسم، در این مطالعه، میانه تفاضل محورهای دو چشم در مدل آینه ای 5 درجه و در مدل مستقیم 10 درجه یافت شد. براساس نتایج به دست آمده افزایش سن در هر دو مدل مستقیم (0/023=p) و آینه ای (0/001p<) همراه باافزایش تفاضل میان محورهای دو چشم بود. اماتفاضل محورهای دوچشم درهردو مدل مستقیم (0/020=p) و آینه ای (0/001p<) باافزایش مقدارآستیگماتیسم کاهش یافت. نتیجه گیری: ایزورول آستیگماتیسم یک الگوی بسیار شایع در بین بیماران کاندید جراحی انکساری می باشد و بیماران آنیزورول در بین آن ها نادر هستند. تقارن نیز در این مطالعه شایع بود و تمایل به تقارن آینه ای در بیماران نسبت به تقارن مستقیم بیشتر بود و بیماران مبتلا به ایزورول آستیگماتیسم موافق قاعده بیشترین تقارن را دربین بیماران دارا بودند.
Purpose: To determine the status of rule similarity (isorule vs. anisorule) and symmetry pattern (direct versus mirror) in refractive surgery candidates Methods: This population-based study was conducted on the available data of 2015-2016. The clinical records containing complete eye examinations including the measurement of visual acuity, objective and subjective refraction, biomicroscopy, and topographic images were evaluated. Clinical and demographic data including the amount of refractive error (diopter and cylinder) and astigmatism axis were extracted from the patients’ records. In this study, refraction was recorded as a negative cylinder value, and spherical values of more than 0.5 D for myopia and hyperopia and astigmatism less than 1 D were considered as the exclusion criteria. Results: After applying the exclusion criteria, the data of 2196 astigmatic patients were analyzed. In the study population, 95.9% of the patients had isorule and 4.1% had anisorule astigmatism. The prevalence of isorule and anisorule astigmatism was similar in terms of gender (p=0.204) and age (0.244). An increase in the amount of astigmatism was associated with an increase in the prevalence of isorule and a decrease in the prevalence of anisorule astigmatism (p=0.012). The prevalence of WW, AA, and OO was 75.8%, 19%, and 1.1% and the prevalence of WA, WO, and AO was 0.6%, 2.5%, and 1%, respectively. As for the symmetry of astigmatism axes, the median difference in the axis of astigmatism between the fellow eyes was 5˚ in mirror symmetry and 10˚ in direct symmetry. According to the results, ageing was associated with an increase in the axis difference between the fellow eyes in both direct (p=0.023) and mirror (p<0.001) symmetry, while an increase in the amount of astigmatism increased the axis difference between the of fellow eyes in direct (p=0.002) and mirror (p<0.001) symmetry. Conclusion: Isorule astigmatism is a very common pattern in refractive surgery candidates and anisorule astigmatism is a rare condition. Symmetry was also common in this study and there was a higher tendency towards mirror symmetry compared to direct symmetry. Patients with WW astigmatism had the highest symmetry among patients.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15217_0e1b8ea211a5a932f015adfee86d7338.pdf
ایزورول
آنیزورول
آستیگماتیسم
تقارن
آینهای
Isorole
Anisorole
Astigmatism
Symmetry
Mirror
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
32
40
10.22038/jpsr.2020.37655.1901
15218
Original Article
بررسی ارتباط سفتی اندام تحتانی با متغیرهای منتخب بیومکانیکی مرتبط با ریسک بروز آسیب در افراد جوان فعال سالم
Investigation of the Relationship between Lower Extremity Stiffness and Selected Biomechanical Variables Associated with the Risk of Injury in Healthy Physically Active Young Male Adults
محمدامین محمدیان
amin.electronic71@gmail.com
1
حیدر صادقی
heydarsadeghi@yahoo.com
2
مهدی خالقی تازجی
mehdikhaleghi@gmail.com
3
دانشجوی دکتری بیومکانیک ورزشی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران
استاد گروه بیومکانیک ورزشی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران
استادیار گروه بیومکانیک ورزشی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران
هدف: از آنجاییکه سفتی به عنوان یکی از خواص ساختارهای ویسکوالاستیک بدن، به لحاظ نظری میتواند برریسک بروز آسیب اثرگذار باشد، هدف از انجام این تحقیق، تعیین ارتباط سفتی اندام تحتانی با متغیرهای منتخب بیومکانیکی مرتبط با ریسک بروز آسیب در افراد جوان فعال سالم بود. روش بررسی: ۲۰ دانشجوی پسر فعال و سالم رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی به طور داوطلبانه در این تحقیق نیمه آزمایشی شرکت کردند. آزمودنی ها Hopping عمودی به سه شیوه دوطرفه، یک طرفه روی پای برتر و یک طرفه روی پای غیر برتر و با سه استراتژی ترجیحی، کنترلی (فرکانس ۲/۲ هرتز) و بیشینه را برای تعیین متغیرهای سفتی اندام تحتانی و آزمون فرود تکپا از روی سکو را برای تعیین متغیرهای اوج مؤلفه عمودی نیروی عکسالعمل زمین، نرخ بارگذاری و انرژی جذب شده مکانیکی اجرا کردند. متغیرهای بیومکانیکی ذکر شده توسط دستگاه فورس پلیت و سیستم آنالیز حرکت سنجیده و محاسبه شدند. ارتباط سفتی اندام تحتانی با متغیرهای اوج مؤلفه عمودی نیروی عکسالعمل زمین، نرخ بارگذاری و انرژی جذب شده مکانیکی در اجرای فرود از طریق آزمون همبستگی پیرسون با سطح معناداری 0/05 تعیین شد. یافته ها: از بین متغیرهای سفتی اندام تحتانی حین اجرای Hopping با استراتژی های مختلف (استراتژی کنترلی، ترجیحی و بیشینه)، سفتی اندام تحتانی حین اجرای Hopping بیشینه یک طرفه با متغیر اوج مؤلفه عمودی نیروی عکسالعمل زمین (0/01=p) و نرخ بارگذاری (0/01=(p رابطه معنادار و مثبت، و سفتی اندام تحتانی حین اجرای Hopping کنترلی با متغیر انرژی جذب شده مکانیکی رابطه معنادار و منفی (0/02=p) نشان داد. نتیجه گیری: با توجه به یافته های تحقیق، می توان بیان کرد سفتی بالای اندام تحتانی موجب افزایش ریسک بروز آسیب های استخوانی مانند Osteoarthritis مفصل زانو و Stress Fracture می شود، درحالی که سفتی پایین اندام تحتانی ریسک بروز آسیب های بافت نرم را افزایش می دهد. بنابراین به نظر می رسد سفتی بالا یا پایین اندام تحتانی به منظور کاهش ریسک بروز آسیب مزیت محسوب نمی شود و احتمالا مقداری بهینه برای آن وجود دارد.
Purpose: Stiffness is one of the characteristic of viscoelastic structures in human body that can theoretically affect the risk of injury. The objective of this study was to determine the relationship between the lower limb stiffness and selected biomechanical variables related to the risk of injury in healthy physically active young male adults. Methods: 20 male physical education students participated voluntarily in this study. They performed vertical hopping tests in three styles, bilateral, unilateral on dominant leg and unilateral on non-dominant leg, with three strategies, preferred and control (frequency 2.2 Hz) and the maximal to determine the stiffness of the lower limb and performed one-leg landing to determine the peak of vertical ground reaction force, rate of loading and mechanical absorbed energy. The variables were estimated by the force plate and the motion analysis system. The relationship between lower limb stiffness and selected biomechanical variables (peak of vertical ground reaction force, rate of loading and mechanical absorbed energy) in landing was determined by Pearson correlation test (p ≤ 0.05). Results: Among the lower limb stiffness variables during hopping performance with different strategies (control strategy, preferential and maximal), lower limb stiffness during maximal unilateral hopping tests showed significant and positive relationship with peak of vertical ground reaction force (p = 0.01) and rate of loading (p = 0.01). Lower limb stiffness during control hopping tests showed a significant negative relationship with the mechanical absorbed energy (p = 0.02). Conclusion: According to the findings, it can be argued that the high lower limb stiffness increases the risk of bony injuries such as knee osteoarthritis and stress fractures, while low lower limb stiffness increases the risk of soft tissue injuries. Therefore, it seems that very low or very high lower limb stiffness is not an advantage in order to reduce the risk of injury, and there is probably some optimal value for it.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15218_f07e5384588a9bde83f0f5e2460e7a76.pdf
سفتی اندام تحتانی
متغیرهای بیومکانیکی
ریسک بروز آسیب
Lower limb stiffness
Biomechanical variables
Risk of injury
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
41
51
10.22038/jpsr.2020.40712.1963
15242
Original Article
مقایسۀ شاخص های رشد زبانی و آگاهی واژگانی کودکان دوزبانه (آذری- فارسی) کمشنوا با همتایان طبیعی
The Comparison of Language Development and Lexical Awareness Indexes in Bilingual (Azeri- Persian) Hard of Hearing and Normal Children
حمید رضایی
hhastirezaee@gmail.com
1
حوریه احدی
hourieha@yahoo.com
2
علی آقامحمدی
aghamohammadi.ali@znu.ac.ir
3
دانشجوی دکتری گروه زبان شناسی همگانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران، تهران، ایران
استادیار گروه زبان شناسی همگانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران، تهران، ایران
استادیار گروه آمار، دانشگاه زنجان، زنجان، ایران
هدف: با توجه به تاثیر دوزبانگی و کاشت حلزون بر رشد زبان و مهارت های فرازبانی، بررسی این مهارت ها در کودکان دوزبانه در زبان های مختلف و مقایسه آن در کودکان دوزبانهی طبیعی و کم شنوای کاشت حلزون میتواند منجر به شناخت بیشتر ما از رشد زبان در کودکان و عوامل دخیل در آن شود. هدف پژوهش حاضر، مطالعه مقایسه ای میانگین طول گفته و غنای واژگانی با آگاهی واژگانی (جنبه محتوایی و ساختاری) از خرده آزمون مهارت فرازبانی میان کودکان دوزبانهی طبیعی و کم شنوای کاشت حلزون پایه اول ابتدایی در دوزبانه های آذری - فارسی است. روش بررسی: برای انجام این پژوهش 6 کودک دوزبانهی اول ابتدایی کم شنوای کاشت حلزون از بین مدارس استثنایی شهر زنجان در سال تحصیلی 98-97 به صورت نمونه گیری از میان نمونه های در دسترس و 6 کودک همتای سنی طبیعی بر اساس شاخص های جنسیت، سن، مشابهت شرایط اجتماعی- اقتصادی انتخاب و در میانگین طول گفته و غنای واژگانی با مهارت فرازبانی با هم مقایسه شدند. برای بررسی میانگین طول گفته و غنای واژگانی از تحلیل نمونه ی گفتار پیوسته و برای بررسی مهارت های فرازبانی از آزمون های آگاهی واژگانی (شامل بررسی محتوایی و ساختاری تعریف واژه) استفاده شد. یافته ها: بررسی و تحلیل داده ها نشان داد که در زبان آذری میانگین رشد طول گفته و غنای واژگانی کودکان پایه اول ابتدایی دوزبانهی آذری- فارسی کم شنوای دارای کاشت حلزون دچار تاخیر است (0/05>p). اما در زبان فارسی از شاخص های رشد زبانی فقط میانگین طول گفته تاخیر دارد (0/05>p) و در هیچ کدام از جنبه های محتوایی و ساختاری مهارت تعریف واژگانی کودکان کم شنوای دارای کاشت حلزون تفاوت معناداری مشاهده نشد (0/05<p). پایین بودن سطح توانایی فرازبانی آزمودنی ها در آزمون های فرازبانی زبان آذری را میتوان ناشی از آموزش رسمی زبان فارسی در مدارس دانست. نتیجه گیری: مطابق با نتایج حاصل از این تحقیق، میانگین امتیازات آزمون گفتار پیوسته نشان داد که عملکرد کودکان دوزبانهی پایه اول ابتدایی طبیعی در بخش غنای واژگانی و میانگین طول گفتار زبان فارسی از کودکان دوزبانهی دارای کاشت حلزون بهتر است.
Purpose: Regarding the impact of bilingualism and cochlear implantation on the language development and metalinguistic skills, examining these skills in bilingual children in different languages, especially bilingual children with normal and cochlear implantation, can lead us to a greater recognition of the language development in children and the related factors. The present study aims to investigate and compare the mean length of utterance and lexical richness with lexical awareness (content and structural aspect) between the normal and cochlear implantation children in the first grade in Persian and Azeri. Methods: Six bilingual children with cochlear implantation were selected from the first grade of exceptional school in city of Zanjan in year 97-98 and six normal counterparts were selected matched for gender, age, and socio-economic conditions. Then, mean length of utterance and lexical richness were compared with metalinguistic skills tests. For studying mean length of utterance and lexical richness, continuous speech test and for studying metalinguistic skills, lexical awareness test (including content and structural aspect of word definition) were used. Results: Data analysis in Azeri language showed that mean lengthof utterance and lexical richness in thefirst grade of hard of hearing bilingual children with cochlear implantation in Azeri- Persian is delayed (p<0.05). But in Persian language of language development indices, only the mean lengthof utterance is delayed (p<0.05). No significant difference was found in any of content and structural aspects of lexical awareness definition in hard of hearing children with cochlear implantation (p>0.05). The low level of meta-language proficiency of subjects in metalinguistic tests in Azeri language can be attributed to the official teaching of Persian language in schools. Conclusions: Consistent with the results of this study, the mean continuous speech scores showed that the performance of the first grade of normal bilingual children in lexical richness and Mean length of utterance in Persian language is better than bilingual children with cochlear implantation.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15242_d09ac1d91edaaf2960c7b872f4adf2ed.pdf
رشدزبانی
میانگین طول گفته
آگاهی واژگانی
کم شنوا
دوزبانگی
Linguistic development
Mean length of utterance
Lexical awareness
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
52
58
10.22038/jpsr.2020.32558.1809
15219
Original Article
رابطه میان نحوه ی مقابله با استرس و کمردرد در دانشجویان
Correlation between Coping with Stress and Low Back Pain in College Student
رضا شم آبادی
rshamabadi@yahoo.com
1
لیلا رنجبری
ranjbaril92@gmail.com
2
زهرا سادات خورشید عرب
zkhorshidarab@gmail.com
3
علی کامرانی
ilakamrani@gmail.com
4
دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی کودک و نوجوان، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، تهران، ایران
کارشناسی، گروه کاردرمانی، دانشکده توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی اراک، اراک، مرکزی، ایران
دانشجوی کارشناسی علوم تربیتی، دانشکده روانشناسی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
دانشجوی کارشناسی ارشد کاردرمانی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، تهران، ایران
هدف: عوامل گوناگونی از جمله سبک زندگی و زیر مجموعه های آن در ایجاد و تداوم کمر درد موثر دانسته شده اند اما ارتباط این عوامل در ایجاد و تداوم کمر درد به درستی روشن نیست . از این رو مطالعه حاضر با هدف بررسی نحوه ی مقابله با استرس به عنوان یک عامل پایه ایی و زیر مجموعه ای از عوامل مربوط به سبک زندگی در ایجاد و تداوم کمر درد انجام گردید. روش بررسی: در این مطالعه تعداد 68 نفر به صورت در دسترس از میان دانشجویان دانشگاه های علوم بهزیستی و توانبخشی تهران و فردوسی مشهد انتخاب گردید. سپس پرسشنامه های اختلالات عصبی عضلانی نوردیک برای کمر درد و سبک های حل مسئله ی کسیدی و لانگ برای نحوه ی مقابله با استرس توسط این افراد تکمیل گردید. و از آزمون همبستگی اسپیرمن برای بررسی همبستگی میان این دو توسط نرم افزار SPSS 21 استفاده گردید. یافته ها: یافته نشان دهنده ی همبستگی میان سبک های حل مسئله ی کارآمد با سن افراد، سطح تحصیلات و دوام درد ناحیه کمر بود (0/05p<). در مورد سن و سطح تحصیلات رابطهی مثبت برقرار بود که نشان داد با افزایش سن افراد، نمره ی سبک های حل مسئله ی کارآمد در آن ها افزایش می یابد. از سوی دیگر میان سبک های حل مسئله ی ناکارآمد و تحصیلات رابطه ی معکوس برقرار بود. همچنین همبستگی مثبت میان غیاب از کار و سبک های حل مسئله ی ناکارآمد وجود داشت (0/05p<). نتیجهگیری: با توجه به یافته، نحوه ی مقابله ی افراد با استرس، در تداوم درد و میزان غیاب از کار موثر بود، اما معرفی نحوه ی مقابله افراد با استرس به عنوان یک عامل زمینه ای در پیدایش کمر درد به خوبی نشان داده نشد و نیازمند مطالعات گسترده تر و اختصاصی تری در این زمینه است.
Purpose: Many different factors are considered as effective factor that cause and have effect on endurance of low back pain. Life style is one of these factors consisted of subsets that are related to life pattern. The relation between these factors and low back pain is not well studied thus the present study by purpose of studying coping with stress as a basic factor in relation with components of low back pain have been done. Methods: from Social Welfare and Rehabilitation Sciences University of Tehran and Ferdowsi University of Mashhad of Iran 68 college students have participated in the study. All participants completed two questionnaires of Nordic musculoskeletal and Cassidi and Long problem-solving style. Analysis of data was conducted by SPSS v21 and Spearman correlation tests. Results: The results show that there is a positive correlation between age, education level and duration of low back pain with an efficient problem-solving style. On the other hand there is a negative correlation between inefficient problem-solving style and education level. In addition, results illustrate that there is a positive correlation between work absence and inefficient problem-solving style (p<0.05). Conclusion: According to the results coping with stress style is an efficient factor in duration of low back pain and work absence. However, the effectiveness of this factor as a basic factor for the appearance of low back pain has not been shown in a proper manner.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15219_011c8c00bfbac2f07d501f79eaaf5fe4.pdf
کمر درد
مقابله با استرس
سبک های حل مسئله
عوامل روانشناختی
Low back pain
coping with stress
problem-solving style
Psychological factors
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
59
67
10.22038/jpsr.2020.42908.2008
15246
Original Article
شیوع استرابیسم و هتروفوریا درکودکان 3 تا 6 سال شهر بجنورد درسال1395
The Prevalence of Strabismus and Heterophoria in 3-6 Years Old Children in Bojnurd, Iran, in 2016-2017
اقدس حمیدی
hamidi_aghdas@yahoo.com
1
جواد هرویان شاندیز
heraviansj@mums.ac.ir
2
سمیرا جلالی فر
samira_far@yahoo.com
3
سمیه بومی قوچان عتیق
boomi.opt@gmail.com
4
اعظم درویشی
mohammaddarvishi2013@gmail.com
5
حسین لشکردوست
doostaria@gmail.com
6
کارشناس ارشد گروه اپتومتری، دانشکده علوم پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
مرکز تحقیقات عیوب انکساری چشم، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
استادیار چشم پزشکی، گروه جراحی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بجنورد، بجنورد، ایران
کارشناس ارشد گروه اپتومتری، دانشکده علوم پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
کارشناس ارشد گروه اپتومتری، دانشکده علوم پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
مربی گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی، بجنورد، ایران
هدف: هدف از این مطالعه تعیین شیوع استرابیسم و هتروفوریا در کودکان 3 تا 6 ساله شهرستان بجنورد ایران سال1395می باشد. روش بررسی: در مطالعه حاضر یک مطالعه مقطعی و مبتنی بر جمعیت، ازتعداد 6600 کودک که برای غربالگری بینایی به پایگاه های مهدکودک شهرستان بجنورد مراجعه نمودند و از بین آن ها 1100 کودک 3 تا 6 ساله مشکوک به مشکلات بینایی ارزیابی شدند. معاینات شامل تعیین حدت بینایی ،تعیین عیوب انکساری با استفاده از قطره سیکلوپلژیک (سیکلوپنتولیت 1%) و کاور تست یکطرفه و آلترنیت ( برای بررسی استرابیسم و هتروفوریا ) بودند. یافته ها: شیوع استرابیسم (0/51 %-0/21 % با فاصله اطمینان 95%) 0/36 % تخمین زده شده است. بین استرابیسم با جنسیت و سن ارتباط معناداری وجود نداشت (0/05 <p)،. بیشترین نوع استرابیسم مشاهده شده در افراد تحت مطالعه ایزوتروپیا (با شیوع 0/21 % در دور و 0/24 % در نزدیک) بود. 4/1 % افراد دارای استرابیسم، آستیگماتیسم داشتند. شیوع هتروفوریا در 1100 کودک معاینه شده 22/9 % که بیشترین نوع آن اگزوفوریا (19/4 %) بود. 31/5 % افراد نزدیک بین اگزوفوریا داشتند در حالی که این میزان در کودکان امتروپ (19/09 %) و دوربین (16/4 %) کمتر بود. 1/3 % از اختلالات بینایی در این کودکان به علت استرابیسم بود. نتیجه گیری: با توجه به شیوع استرابیسم، تشخیص اولیه و درمان آن در سنین کودکی می تواند از آسیب ها و اختلالات بعدی بینایی در این کودکان جلوگیری کند. استفاده از این یافته ها در طرح ریزی برای غربالگری کودکان می تواند خدمات اپتومتریک را بهبود ببخشد.
Purpose: Strabismus is one of the serious visual problems in children. Early diagnosis and treatment of strabismus at an early ages results in good treatment outcomes. In this regard, the aim of this study was to determine the prevalence of strabismus and heterophoria in children aged 3 to 6 years in city of Bojnurd, the capital of north Khorasan Province, Iran, in 2016-2017. Methods: In a population-based study, of 6600 children who went to kindergartens in Bojnurd for visual screening, a total of 1100 (three to sixyears of age, the mean age 4.21±1.08 years) children were evaluated who were suspected of having visual problems. Complete eye examinations included visual acuity measurement, cycloplegic refraction (cyclopantolate 1%), subjective refraction and cover test were performed for all participants. Results: The prevalence of strabismus was recorded as 0.36%. There were no associations of strabismus with age and genders (p>0.05). The most type of strabismus was esotropia. A total of 4.1% of children with strabismus had astigmatism. The prevalence of heterophoria in 1100 children was 22.9% and the most common heterophoria was exophoria (19.4%). A total of 31.5% of children with myopia had exophoria. However, this rate was lower in children with emetropia (19.09%) and hypropia (16.4%). A total of 1.3% of visual impairments in these children were due to strabismus. Conclusions: Given the prevalence of strabismus, early diagnosis and treatment at young ages can prevent future visual impairments in these children. Using these findings in planning for children's screening can improve optometric services.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15246_93ef2e70b0d40620f4832d2959d5b268.pdf
کودکان
استرابیسم
هتروفوریا
ایزوتروپیا
اگزوتروپیا
Children
Strabismus
Heterophoria
Esotropia
Exotropia
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
68
80
10.22038/jpsr.2020.34581.1846
15245
Original Article
اثر ترتیب تمرینات ترکیبی هوازی - مقاومتی همراه با انسداد عروق بر آمادگی جسمانی زنان مسن
The order Effect of Concurrent Aerobic- Strength Training with Vascular Occlusion on Physical Fitness in Elderly Women
فاطمه ضیغمی
samirazeighami89@yahoo.com
1
سید علیرضا حسینی کاخک
hosseini18@yahoo.com
2
امیرحسین حقیقی
ah.haghighi292@yahoo.com
3
دانشجوی کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزش، دانشکده علوم ورزشی، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران
دانشیار گروه فیزیولوژی ورزش دانشگاه حکیم سبزواری، دانشکده علوم ورزشی، سبزوار، ایران
دانشیار گروه فیزیولوژی ورزش دانشگاه حکیم سبزواری، دانشکده علوم ورزشی، سبزوار، ایران
هدف: ترتیب تمرینات ترکیبی یکی از اصول اساسی تمرین می باشد که بخصوص در زنان سالمندان و همراه با محدودیت جریان خون کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. لذا هدف مطالعه حاضر مطالعه اثر ترتیب تمرینات ترکیبی (هوازی – مقاومتی در مقابل مقاومتی- هوازی) در یک جلسه تمرینی همراه با انسداد عروق بر عوامل آمادگی جسمانی زنان مسن بود. روش بررسی: چهل نفر زن سالمند سن 60 تا 70 سال به طور تصادفی به دو گروه تمرین ترکیبی و یک گروه کنترل (13 نفر) تقسیم شدند. یکی از گروههای تمرینی ابتدا تمرین مقاومتی و سپس تمرین هوازی (14 نفر) و گروه تمرینی دیگر ابتدا تمرین هوازی و سپس تمرین مقاومتی (13 نفر) را انجام دادند. هر دو بخش تمرین هوازی و مقاومتی در یک جلسه و همراه با انسداد عروق انجام شد. کل دوره تمرینی، 12 هفته و سه جلسه در هفته بود. یافته ها: نتایج نشان داد که در مورد شاخص توده بدن، دو گروه تمرینی نسبت به گروه کنترل کاهش معنیداری داشت (0/001>p)، اما این کاهش در گروه تمرین هوازی- مقاومتی بیشتر بود (0/001>p). قدرت بالاتنه و پایینتنه هر دو گروه تمرینی نسبت به گروه کنترل افزایش معنیدار داشت (0/001>p)، اما این افزایش در گروه مقاومتی- هوازی بیشتر بود (0/001>p). استقامت عضلانی دو گروه تمرینی نسبت به گروه کنترل افزایش معنیداری داشت (0/001>p)، اما بین دو گروه تمرینی تفاوت معنیداری وجود نداشت (0/248<p). ظرفیت هوازی فقط بین گروه تمرین هوازی- مقاومتی با گروه کنترل تفاوت معنیداری وجود داشت (0/001>p)، در حالی که بین گروه مقاومتی- هوازی با کنترل (0/081=p) و دو گروه تمرینی با یکدیگر تفاوت معنیداری وجود نداشت (0/05<p). نتیجهگیری: به نظر می رسد تمرینات ترکیبی همراه با انسداد عروق صرف نظر از ترتیب آنها به طور موثری باعث بهبود عناصر آمادگی جسمانی زنان سالمند میشود و تفاوت قابل ملاحظهای بین ترتیب این دو نوع تمرین در یک جلسه تمرین وجود ندارد. هر چند چنانچه اهداف تمرینی خاصی مد نظر باشد، ترتیب تمرینات میتواند تعیینکننده باشد.
Purpose: Order of the concurrent training is one of the essential training principles which has been less investigated specially with respect to restricted blood flow and in elderly women. Therefore, the purpose of the present study was to investigate the effect of concurrent training order (aerobic- strength vs strength-aerobic) in the same session with vascular occlusion on physical fitness in elderly women. Methods: Fourteen elderly women (age 60-70 yr) randomly divided into 3 groups: strength prior to (SE, n=14) or after (ES, n=13) endurance training and the control group (Con=13). Both aerobic and strength trainings were performed in the same training session under the vascular occlusion (VO). The training duration was 12 weeks, three sessions per week. Results: The results showed that body mass index in both training groups significantly decreased compared with Con (p<0.001), but this reduction was further in ES (p<0.001). Upper and lower body strengths were significantly increased in both training group compared with Con (p<0.001), but this increase was further in SE (p<0.001). Also, muscle endurance significantly increased in both training groups compared with Con (p<0.001), with no difference between groups (p=0.280). There was only significant difference between AS with Con in aerobic capacity (p<0.001), while there was no significant difference between SA with Con (p=0.081), and AS with SA (p>0.05) Conclusion: It seems that concurrent training with vascular occlusion significantly improved physical fitness components in elderly women regardless of their order and there was no obvious difference between the order of the training in one session. However, if specific training goals are to be considered, the order of the training may be determinative.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15245_fb599e64aa810adf31754f2e216da163.pdf
تمرینات ترکیبی
ترتیب تمرینات
انسداد عروق
زنان مسن
Concurrent Training
Training order
Blood flow restriction
Elderly Women
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
81
90
10.22038/jpsr.2020.41802.1988
15225
Original Article
بررسی روایی و پایایی ابزار سنجش اعتماد عمومی به ارائه دهندگان خدمات سلامت
Validity and Reliability of Measurement Tool of Public Trust of Health Care Providers
حسین ابراهیمی پور
hcmiran@gmail.com
1
حمید حیدریان میری
hcmiran@yahoo.com
2
الهه عسکرزاده
elaheaskarzade@gmail.com
3
استاد گروه علوم مدیریت و اقتصاد سلامت، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی موثر بر سلامت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
استادیار گروه آمار و اپیدمیولوژی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی موثر بر سلامت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
هدف: کاهش سطح اعتماد در نظام سلامت میتواند منجر به پیامدهایی مانند اینکه بیماران به دنبال نظر ثانویه در مورد بیماری خود باشند و یا کاهش سطح قبول درمان توسط بیماران شود. با توجه به اهمیت اعتماد عمومی جامعه به نظام سلامت در پیشبرد مطلوب اهداف آن، مطالعه حاضر با هدف استانداردسازی پرسشنامه اعتماد عمومی به ارائه دهندگانخدمات سلامت انجام شد. روش بررسی: در مطالعه حاضر به بررسی روایی و پایایی ابزار سنجش میزان اعتماد عمومی پرداخته شد. این مطالعه از نوع تحلیلی و مقطعی در شش ماهه نخست سال 1397 در میان شهروندان شهر مشهد که از بیمارستان های دولتی خدمت دریافت کرده اند انجام شد. روایی این ابزار با مصاحبه با 20 نفر از متخصصان حوزه مدیریت سلامت، آموزش بهداشت، و اخلاق پزشکی با استفاده از دو روش « Lawshe» و « Waltz و Bausell» انجام شد. برای تعیین پایایی تکمیل پرسشنامه توسط 50 نفر از شهروندان انجام گرفت و آلفای کرونباخ و ضریب همبستگی درون خوشه ای محاسبه گردید. با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 20 توصیف شاخص های آماری فراوانی و درصد فراوانی توصیف شد. یافته ها: در مرحله روایی براساس نظرات 20 متخصص از بین 36 سوال 3 سوال با نسبت روایی محتوایی کمتر از 0/42 و ارتباط کمتر از 0/7 حذف شد. در 33 سوال باقیمانده شاخص روایی محتوا قابل قبول بود. سوالاتی که وضوح و سادگی کمی داشتند مورد بازبینی قرار گرفتند. ضریب آلفای کرونباخ و ضریب همبستگی درون خوشه ای برای کل پرسشنامه به ترتیب 0/83 و 0/81 بدست آمد. فقط 2 بعد سیاست های مراقبت از بیمار در سطح کلان و کیفیت همکاری میان ارائه دهندگان ضریب آلفای کرونباخ کمتر از 0/7 داشتند. نتیجه گیری: براساس یافته های این پژوهش، پرسشنامه اعتماد عمومی به مراقبت های سلامت از روایی و پایایی قابل قبولی برخوردار است. بنابراین سیاست گزاران و برنامه ریزان مراقبت های بهداشتی و درمانی می توانند برای اندازه گیری میزان اعتماد عمومی افراد به ارائه دهندگان مراقبت های سلامت به صورت دوره ای از آن استفاده کنند.
Purpose: Reducing the level of trust in the health system may lead to consequences such as seeking a secondary view of the disease or lowering the level of acceptance of treatment. Considering the importance of public trust in the health system in achieving its goals, the present study aimed to standardize the public trust in health services providers’ questionnaire. Methods: In the present study, the validity and reliability of the instrument for measuring public trust were assessed. This analytical and cross-sectional study was conducted in the first six months of 2018 among citizens of Mashhad, who received services of government hospitals. The validity of this tool was carried out by interviewing 20 specialists using two methods: "Lavashe" and "Walts and Basel". To determine the reliability of the questionnaire completed by 50 citizens, Cronbach's alpha and intra-cluster correlation coefficient were calculated. The results were analyzed using SPSS software version 20. Results: In the validity stage based on the opinions of 20 experts, 36 of the 3 questions were queried with CVR less than 0.42 and the connection was less than 0.7. In the remaining 33 questions, the Content Validity Index was acceptable. Questions that had a low resolution and simplicity were reviewed. Cronbach's alpha coefficient and intra-cluster correlation coefficient for the whole questionnaire were 0.83 and 0.81, respectively. After dimensions of the Cronbach's alpha coefficient questionnaire only 2 were less than 0.7. Conclusion: Based on the findings of this study, public trust in health care has acceptable validity and reliability. Therefore, policymakers and health care planners can periodically use caregivers to measure public confidence in healthcare providers.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15225_42dd8057fa8ea4baea6ef141bb83d357.pdf
اعتماد عمومی
روایی
پایایی
استانداردسازی
پرسشنامه
Public Trust
Validity
Reliability
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
91
99
10.22038/jpsr.2020.38361.1911
15229
Original Article
پاسخ عصبی قشر مغز در طول خستگی ناشی از رکاب زدن متناوب با شدت بالا در زنان دوچرخه سوار
Neural Response of Cortical Brain During High Intensity Interval Pedaling Induced Fatigue in Women Cyclist
مهرانگیز قربانی
mehrqorbani1@yahoo.com
1
فرشاد غزالیان
phdghazalian@gmail.com
2
خسرو ٍابراهیم
k-ebrahim@sbu.ac.ir
3
حسین عابدنطنزی
abednazari@gmail.com
4
دکترای تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
استادیار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشکده علوم انسانی و علوم اجتماعی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
استاد، گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی تهران، تهران، ایران
استادیار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشکده علوم انسانی و علوم اجتماعی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
هدف: اهمیت نقش مغز در تنظیم قسمت های مختلف بدن در اجرای فعالیت های ورزشی یکی از مهم ترین مباحث حل نشده تمرین درمانی در افراد بیمار و سالم است. هدف از این مطالعه بررسی پاسخ عصبی فعالیت قشر مغز و ایجاد پارامترهای فیزیولوژیک ناشی از خستگی مرکزی در طی تمرین با شدت بالا است. روش بررسی: در یک مطالعه آزمایشگاهی، چهارده زن دوچرخه سوار حرفهای سرعتیکار، یک جلسه تمرین با شدت بالای 60 دقیقه ای را روی یک دوچرخه ارگومتر با شدت بالا تکمیل کردند. به طور متناوب؛ (90-120-60-120-60-90 دور در دقیقه) هر 10 دقیقه کدانس تغییر کرد. به منظور تحلیل تغییرات فعالیت قشر مغز از الکتروانسفالوگرام (Electroencephalogram; EEG) استفاده شد. علاوه براین، ضربان قلب، لاکتات خون و میزان اعمال نیرو ادراک شده (RPE) بعد از تغییر شدت رکابزنی اندازه گیری و ثبت شد. یافته ها: نتایج نشانداد که ضربان قلب، لاکتات خون و میزان نیروی درکشده (Rate of Perceived Exertion; RPE) در 120 دور در دقیقه در مقایسه با 60 دور در دقیقه افزایش بیشتری داشت. توان طیفی EEG به طور معنی داری در دامنه فرکانس آلفا و بتا با تغییر کدانس بین 60 تا 120 دور در دقیقه (تتا: + 251%، آلفا: +167% و بتا: +145%) افزایش یافت. با کاهش کدانس از 120 تا 60 دور در دقیقه، توان طیفی در تمام دامنه های فرکانس EEG تحلیل شده (تتا:- 176%، آلفا:- 145% و بتا: -78%) به طور معنی داری کاهشیافت. نتیجه گیری: طبق دادههای EEG پاسخ عصبی قشر مغز در طول تمرین دوچرخهسواری در شدت بالا، باوجود بروز خستگی در همه دامنههای فرکانسی به ویژه بتا افزایش یافته است. این نتایج نشان میدهد بر خلاف انتظار کارکرد شناختی مغز با بروز خستگی مختل نشد و تحت تاثیر افزایش شدت تمرین افزایش می یابد.
Purpose: The importance of the brain in regulating the physical performance associated with cardiovascular responses is one of the most important unresolved training treatment in different age groups. The purpose of this study was to evaluate the neurological response of the cerebral cortex and to establish the physiological parameters of central fatigue during high-intensity exercise. Methods: In a laboratory study, fourteen sprint- cyclist women completed a session with a high-intensity interval training 60-minute exercise on an ergometer cycle. Intermittently (90-120-60-120-60-90 rpm) the intensity was changed. Electroencephalogram (EEG) was used to analyze the cortical activity changes. The heart rate, blood lactate and rate of perceived exertion (RPE) were measured and recorded after the change in parity. Results: The results showed that heart rate, blood lactate, and RPE increased by 120 rpm compared with 60 rpm. The spectral power of EEG is significantly increased at the alpha frequency and beta frequency range by varying the coding between 60 and 120 rpm (theta: +251%, alpha: +167%, beta: +145%). By reducing the cadence from 120 to 60 rpm, spectral power is significantly reduced (theta: -176%, alpha: -145%, beta: -78%) in all the analyzed EEG frequency domains. The data also indicated a significant decrease in the spectral EEG across the entire frequency range over time. Conclusion: Analyzed EEG data showed that cerebral cortical neural response increased during high-intensity exercise and fatigue cycles in all frequency domains, especially beta.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15229_c05e343da49b72619f31dd82d10cb7b2.pdf
خستگی
خستگی مرکزی
ورزش هوازی با شدت بالا
امواج مغزی
سیستم عصبی مرکزی
Fatigue
Central fatigue
High intensity aerobic exercise
Brain Waves
Central nervous system
per
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه علمی- پژوهشی علوم پیراپزشکی وتوانبخشی
2322-5238
2345-2730
2020-03-20
9
1
100
110
10.22038/jpsr.2020.37090.1890
15224
Original Article
بررسی تاثیر تمرینات ثبات مرکزی بر علائم دیسمنوره اولیه و شاخصهای آمادگی عضلانی در دختران نوجوان
Effect of Core Stability Exercises on Primary Dysmenorrhea and Muscular Fitness Indices in Teenage Girls
زهره کوهستانی
zkoohestani86@gmail.com
1
مریم کوشکی جهرمی
koushkie53@yahoo.com
2
جواد نعمتی
nemati_phy@yahoo.com
3
دانش آموخته کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی، بخش علوم ورزشی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران
دانشیار فیزیولوژی ورزشی، بخش علوم ورزشی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران
استادیار فیزیولوژی ورزشی، بخش علوم ورزشی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران
هدف: هدف از این پژوهش تعیین تاثیر تمرینات ثبات مرکزی بر شاخص های وضعیت عضلانی مرتبط با عضلات مرکزی و علائم دیسمنوره اولیه در دختران نوجوان بود. روش بررسی: نمونه های آماری این تحقیق شامل 30 دانشآموز 13-15 ساله مبتلا به دیسمنوره اولیه بودند که به صورت تصادفی در دو گروه تمرین (15 نفر) و گروه کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. آزمودنی ها پرسشنامه سنجش علائم قاعدگی را جهت سنجش علائم دیسمنوره تکمیل کردند. استقامت عضلات شکمی، تعادل و انعطاف پذیری به ترتیب به وسیله آزمون دراز و نشست، آزمون تعادل ایستادن تک پا و آزمون ولز در دو مرجله قبل و بعد از برنامه تمرینی اندازه گیری گردید. گروه تمرین در برنامه تمرینات عضلات مرکزی به مدت 8 هفته و هفتهای 3 جلسه شرکت کردند. از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری های تکراری و ضریب همبستگی پیرسون برای تحلیل یافته ها استفاده شد. یافته ها: مقایسه متغیرهای بعد و قبل از تمرین نشان داد که تمرینات ثبات مرکزی باعث کاهش معنیدار میانگین علائم دیسمنوره (0/001=p)، افزایش استقامت عضلات شکمی (0/001=p) و افزایش انعطاف پذیری (0/04=p) در گروه تمرین شد، اگرچه بر تعادل تاثیر معنیداری نداشت (0/05<p). نتیجه آزمون همبستگی پیرسون در مورد رابطه تغییرات دیسمنوره و نمره کل آمادگی عضلانی منفی و معنیدار شد (0/55=r، 0/002=p). نتیجه گیری: می توان از تمرینات ثبات مرکزی به عنوان یک روش درمانی برای کاهش شدت علائم دیسمنوره استفاده کرد که با افزایش آمادگی عضلات مرکزی مرتبط می باشد.
Purpose: The aim of this study was to determine the effect of core stability exercises on physical fitness of core muscles and primary dysmenorrhea inteenage girls. Methods: Participants of the study included 30 teenage girls with primary dysmenorrhea. Participants were assigned into either the exercise group (n=15) or control (n=15) group randomly. All subjects completed the Menstrual Symptom Questionnaire (MSQ) to measure symptoms of dysmenorrhea. Abdominal muscle endurance, balance and trunk flexibility of participants were measured respectively by sit up, one leg stance and Wels tests. Measurements were performed before and after the exercise period. The exercise group performed core muscle exercises for 8 weeks, 3 days a week. During this period control group did not participate in any kind of exercises. Analysis of variance with repeated measures and Pearson correlation tests were used for data analysis. Results: The result showed that core muscle exercises reduced dysmenorrhea symptoms (p=0.001), increased endurance of abdominal muscles (p=0.001), and flexibility (p=0.04) in exercise group. However, core muscle exercises did not change balance significantly (p>0.05). Dysmenorrhea changes were negatively related to physical fitness changes (r=0.55, p=0.002). Conclusion: Core muscle exercises can be used as a treatment to reduce the severity of dysmenorrhea which may be associated with increasing core muscle fitness indices.
https://jpsr.mums.ac.ir/article_15224_2ce70015beb3b79b85e83977d3a11db7.pdf
دیسمنوره اولیه
تمرینات ثبات مرکزی
دختران نوجوان
آمادگی جسمانی
Primary dysmenorrhea
Core muscle exercises
Teenage girls
Physical fitness